وبلاگicon

اسلایدر

خاطره ای از یکی از اقوام:



روز های پابوس آقا

از خاک تو کسب آبرو کردم من/با عطر ضریح تو وضو کردم من


برای اولین بار کلاس دوم دبستان رفتم حرم آقا

مامانم بهم گفته بود که دعای بچه ها زود براورده میشه

منم که نمیتونستم خودم تنهایی برم حرم برای همین بغل مامانم شدم

ورفتیم سمت حرم  وقتی دستم به ضریح آقا به خدا گفتم که خدایا

خواهش میکنم دیگه داداش کوچولوم تشنج نشه

وواقعا هم دیگه داداشم تشنج نشد

بعدازینکه از حرم اومدم بیرون یه هو یادم افتاد که من اومدم پیش

امام رضا وحاجتمو از خدا خواستم خیلی ناراحت شدم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: اقوام, خاطره ای از زیارت,
تاريخ جمعه 1 ارديبهشت 1392سـاعت 15:11 نويسنده ساجده میرزایی|